غزل
2 موضوع در این تالار قرار دارد
-
- 0 پاسخ
- 809 بازدید
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
آخرین پاسخ توسط somayye.jhs, -
الا یا ایهل ساقی که می گویی مرا رازی وزین گیسوی پر نازت نمی ماند مرا حالی به شمعی رهنمون کردی ولی گم کرده ام راهی نمی دانم چرا چون است ز احوالات بی یاری چراغ خانه خاموش است چو تو نیستی چند سالی منم افتاده ام خاموش در این زندان طولانی اتش دارم در این دندان اتش از دوری یاری بیا یک جرعه ابی ده دلم پوسیده ای ساقی جواد صابر مختاری :heart: ---------------------------- اگه نقد یا انتقادی دارید ارسال کنید با تشکر کپی از پست با ذکر اسم بلامانع می باشد
آخرین پاسخ توسط shilanaseri,